یادت در ذره ذره وجودم نمایان است

ساخت وبلاگ

طبیعت بی جان دسته‌ی کاغذ بر میز در نخستین نگاه آفتاب کتابی مبهم و سیگاری خاکسترشده کنار فنجانِ چای از یادرفته بحثی ممنوع در ذهن ****** کیستی که من این گونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم کلید خانه ام را در دستت می گذارم نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم کیستی که من، اینگونه به جد در دیار رؤیاهای خویش با تو درنگ می‌کنم؟ کیستی که من جز او نمی بینم و نمی یابم دریای پشت کدام پنجره ای؟ که اینگونه شایدهایم را گرفته ای زندگی را دوباره جاری نموده ای پر شور، زیبا و روان دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم جان می گیرد و هر لحظه تعبیری می گردد از فردایی بی پایان در تبلور طلوع ماهتاب باعبور ازتاریکی های سپری شده… کیستی ای مهربان ترین؟

مکث یییییییییی هرچند کوتاه!!!!!!!...
ما را در سایت مکث یییییییییی هرچند کوتاه!!!!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naghous بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 11 مهر 1402 ساعت: 1:27